70 مثال جذاب برای آرایه اسلوب معادله:

آرایه اسلوب معادله با مثال

آرایه اسولب معادله یکی از آرایه های ادبی برگرفته از تمثیل است که در آن شاعر در یک مصرع موضوعی را طرح کرده و در مصرع دیگر مثال آن موضوع را ذکر می کند.

آرایه اسلوب معادله آرایه ادبی آرایه ادبیات فارسی سبک هندی

مجله اینترنتی پارسی گو: آرایه اسلوب معادله یکی از آرایه های جذاب ادب فارسی است که بیشتر در شعر شاعران سبک هندی مشاهده می شود و صائب تبریزی یکی از شاعرانی است که از این آرایه ادبی به وفور استفاده کرده است. در این مطلب به بررسی آرایه اسلوب معادله پرداخته ایم و راه های شناخت این آرایه ادبی را مرور کرده ایم. همینطور ۷۰ مثال از این آرایه برای فهم بهتر آن ذکر کرده ایم. با ما همراه باشید:

اسلوب معادله یکی از آرایه‌های ادبی است که اساس آن برگرفته از آرایه تمثیل است و اسلوب معادله آن است که شاعر موضوع و مثالش را به‌طور جداگانه‌ای در یک مصراع مستقل جای دهد و امکان جابه‌جایی دو مصراع بدون برهم ریختن استقلال دستوری دو مصراع وجود داشته باشد.

حتما بخوانید

آرایه های ادبیات فارسی به زبان ساده + مثال

تعریف آرایه ادبی اسلوب معادله

در سایت آموزشی ابوذر اسفندیاری درباره آرایه اسلوب معادله می خوانیم: اسلوب در لغت به معنی روش، و معادله به معنی برابری است و بر روی هم به معنی «روش برابری» است. در اصطلاح ادبی بیان مطلبی در دو عبارت مستقل، به نحوی که یکی از طرفین معادلی برای تأیید عبارت دیگر است؛ به عبارت دیگر شاعر در یک مصراع نکته و مطلبی را بیان کند و در مصراع دیگر برای روشن تر شدن مطلب و تأیید آن، مثالی ذکر کند. زیبایی‌آفرینی اسلوب معادله بر پایۀ شباهت می‌باشد.

برای مثال: دود اگر بالا نشیند، کسر شأن شعله نیست / جای چشم ابرو نگیرد، گرچه او بالاتر است

مصراع دوم در حکم مصداق و نمونه‌ای برای مصراع اول است.

بنابراین اسلوب معادله دو بخش دارد: موضوع و مثال؛ یعنی در یک مصراعِ بیت، معمولاً موضوع یا مفهومی ذهنی بیان می شود و در مصراعِ دیگر مثال و نمونه‌ای عینی و محسوس برای آن آورده می‌شود:

سعدی از سرزنش خلق نترسد، هیهات / غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را

در مصراع اول شاعر موضوعی را بیان کرده‌است( سعدی(شاعر) از سرزنش مردم نمی‌ترسد) و در مصراع دوم مثالی برای این موضوع بیان کرده است( کسی که در رودِ نیل در حال غرق شدن است از بارش باران و خیس شدن ترسی ندارد).

گاهی اوقات برای تأکید، اول مثال ذکرشده و بعد مفهوم آمده است:

ریشۀ نخل کهنسال از جوان افزون‌تر است (مثال) / بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را (موضوع)

حتما بخوانید

آرایه های لفظی و معنوی ادب فارسی با مثال!

شرایط و راه‌های تشخیص اسلوب معادله

۱. می توان جای دو مصراع را عوض کرد بدون آن که معنای بیت عوض شود یا نامفهوم گردد. (این شرط لازم است امّا کافی نیست)

بی‌کمالی‌های انسان از سخن پیدا شود پستۀ بی‌مغز چون لب واکند، رسوا شود
جابجایی مصراع‌ها ← پستۀ بی‌مغز چون لب واکند، رسوا شود / بی‌کمالی‌های انسان از سخن پیدا شود

۲. ارتباط هر دو مصراع بر پایه شباهت است یعنی می‌توانیم واژه‌ی «همان‌طور که» یا «همان‌گونه که» را میان دو مصراع بیاوریم

عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را «همان‌طور که» دزد دانا میکشد اول چراغ خانه را
هنگامی که عشق وارد وجود انسان شود عقل و هوش را از بین می‌بَرد همان‌طور که دزد دانا و عاقل زمانی که وارد خانه‌ای می‌شود اول چراغ خانه را خاموش می‌کند.

۳. هر دو مصراع از نظر دستوری و محتوایی مستقل هستند به طوری که در نگاه اول به نظر می‌آید به همدیگر ربطی ندارند.

آدمی پیر چو شد، حرص جوان می‌گردد / خواب در وقت سحرگاه گران می‌گردد

۴. هیچ حرف ربط یا شرطی دو مصراع بیت را به هم مرتبط نمی‌کند. ( در آخر مصرع اول یا ابتدای مصراع دوم حروف ربط وابسته ساز (که، چون، زیرا، تا و …) در معنای «زیرا» نباشد

دل چو شد غافل زحق، فرمانپذیر تن بود / می‌برد هرجا که خواهد اسب، خواب‌آلوده را
اگر «که» ، «چو» و … در بین دو مصراع بیاید ولی حرف ربط نباشد و بنوان آن را با «همان‌طور که» جایگزین کرد در این صورت آن بیت می تواند اسلوب معادله باشد.

۵. میان بعضی از واژه‌های مصراع اول با بعضی از کلمه‌های مصراع دوم رابطۀ شباهت است و معادل یکدیگر می‌باشند( می‌توان کلماتی از مصراع اول را به واژه‌هایی از مصراع دوم تشبیه کنیم و معادلی برای آن ها بیابیم)

به استقبال جانان عاشق دیوانه مـی‌آید / به هر جا شمع روشن می‌شود پروانه می‌آید
معادل «جانان»، در مصراع دوم «شمع» آمده و معادل «عاشق»، «پروانه» ذکر شده است.

حتما بخوانید

انواع ادبی (ادبیات غنایی، ادبیات حماسی، ادبیات نمایشی، ادبیات تعلیمی)

مثال‌های ساده برای اسلوب معادله

در این بخش ۷۰ بیت که در آن آرایه اسلوب معادله رعایت شده است را مرور می کنیم:

۱. از تماشای خرامش چون نلغزد پای عقل / خار و خس را طاقت این سیل عالم‌برده نیست

۲. از تنگي دل است كه كم گریه مي كنم مينای غنچه زود نریزد گلاب را

۳. از خودآرایان نمی‌باید بصیرت چشم داشت / عیب پیش پا نیاید در نظر طاووس را

۴. از موجۀ سراب شود بیش تشنگی/ پروانه را خنک نشود دل ز ماهتاب

۵. اشک ندامت است سیه کار را فزون/ در تیرگی زیاده بود ریزش سحاب

۶. اقبال خصم هر چه فزون تر شود نکوست/ فواره چون بلند شود سرنگون شود

۷. انتقام هرزه‌گویان را به خاموشي گذار / تيغ مي گوید جواب مرغ ناهنگام را

۸. اندك اندك علم یابد نفس چون عالی شود / قطره قطره جمع گردد و آنگهی دریا شود

۹. انـدیـشـه کـجا رسد به کُنهش / بـر چـرخ کسی به نردبان رفت؟

حتما بخوانید

انواع سبک ادبی + دوره زمانی

۱۰. آن جا كه عشق خيمه زند جای عقل نيست / مشكل بود دو پادشه اندر ولایتی

۱۱. این حدیث از سر دردی است که من می‌گویم / تا بر آتش ننهی، بوی نیاید ز عبیر

۱۲. آدمی را زبان فضیحه کند / جوز(گردو) بی مغز را سبکساری

۱۳. آزاده را جفای فلک بیش می رسد / اول بلا به عاقبت اندیش می‌رسد

۱۴. آن را که بود مغز و زبان خاموش است/ ازکاسۀ پر، صدا نیاید بیرون

۱۵. آه از زنگ کدورت پاک سازد سینه را / می‌شود روشن ز خاکستر سواد آیینه را

۱۶. با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است / با دهان تشنه مردن بر لب دریا خوش است

۱۷. بر ندارد ميوه تا خام است دست از شاخسار / زاهد ناپخته را از خود بریدن مشكل است

۱۸. بعد از این در عوض اشک، دل آید بيرون / آب چون كم شود از چشمه، گِل آید بيرون

۱۹. بقاي عـاشق صادق ز لعل معشوق است / حـیـات خـضـر پـیمبر ز آب حیوان است

۲۰. به غیر اشک کسی حال دل نمی داند / همیشه طفل ز دیوانگان خبر گیرد

۲۱. به نرمي ، تند خویان را ذليل خود توان كردن/ كند خاكستر آخر زیر دست خویش، اخگر را

۲۲. به هیچ جا نرسد هر که همتش پست است / پر شکسته، خس و خار آشیانه شود

۲۳. بهره خواجه ز اسباب به جز محنت نیست / عرق از بار گران قسمت جمال شود

۲۴. بیستون را الم مردن فرهاد گداخت / سنگ را آب کند داغ عزیزان دیدن

۲۵. تا تو را از دور دیدم رفت عقل و هوش من / می‌شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا

۲۶. تا رنج تـحّمل نکنی گنج نبینی / تا شب نرود صبح پدیدار نباشد

۲۷. تا نگرید دیدۀ عاشق نمی‌گیرد قرار / هست ماهی را مهیّا بالش و بستر در آب

۲۸. تو را رمزی است در خوبی كه هر كس آن نمی‌داند/ خطی گل بر ورق دارد كه جز بلبل نمی‌داند

۲۹. تو بدین حسن و لطافت نروی از دل ما / یوسف از جرم نکویی است که در زندان است

۳۰. جان محال است که در جسم بود فارغ بال/ خواب آشفته بود مردم زندانی را

۳۱. چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند/ پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید

۳۲. چشمان تو در آیينۀ اشک چه زیباست / نرگس شود افسرده، چو در آب نباشد

۳۳. چون سیاهی شد ز مو ، هشیار می باید شدن / صبح چون روشن شود، بیدار می‌باید شدن

۳۴. حریص چشم طمع دارد از کریم و لئیم / مگس به خوان شه و کاسۀ گدا افتد

۳۵. حریص را نکند نعمت دو عالم سیر / همیشه آتش سوزنده اشتها دارد

۳۶. حُسن بيان مجوی ز ما دلشكستگان / از كاسۀ شكسته نخيزد صدا درست

۳۷. حلقۀ در، از درون خانه باشد بی‌خبر/ مطلبِ دل را، زبان تقریر نتوانست کرد

۳۸. دخل بی جا ندهد غیر خجالت اثری/ تیر کج باعث رسوایی تیرانداز است

۳۹. در پای رقیبش چه کنم گر ننهم سر / محتاج ملک بوسه دهد دست غلامان

حتما بخوانید

داستانک چیست؟ (تعریف داستانک یا داستان کوتاه کوتاه)

۴۰. در حقیقت تنگدستی مایه دیوانگی است/ در چمن بید از غم بی حاصلی مجنون شود

۴۱. در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود/ تیر کج چون از کمان بیرون رود رسوا شود

۴۲. سیل از کشور ویرانه تهی‌دست رود / باده با مردم غافل چه تواند کردن؟ (دربی اسلوب معادله است؛ سیل از کشور ویرانه تهی‌دست می‌رود همانطور که شراب با مردم غافل کاری نمی‌تواند بکند)

۴۳. درنگیرد صحبت پیر و جوان با یکدگر / با کمان، یک دم مدارا، تیر نتوانست کرد

۴۴. دستي كه ریزش نكند، شاخ بي بــر است / نخلي كه ميوه ای ندهد، خشک بهتـر است

۴۵. دل را که باشد آتش شوقی به غم چه کار؟ / آیینۀ گداخته جای غبار نیست

۴۶. دل قانع ز احسان کریمان است مستغنی / به آبِ تلخِ دریا احتیاجی نیست گوهر را

۴۷. دل من نه مرد آن است که با غمش برآید / مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی

۴۸. دلـم در سـیـنـه می‌لرزد ز چین زلف او آري / کـبـوتـر مـی‌تـپد هر جا پر شاهین شود پیدا

۴۹. دلی که نیست خراشی در او زمین گیر است / زری که سکه ندارد روان نمی‌باشد

۵۰. دوستي با ناتوانان مایۀ روشن دلي است / موم چون با رشته سازد شمع محفل مي شود

۵۱. رنگين سخنان در سخن خویش نهان‌اند / از نكهت خود نيست به هر حال، جدا گل

۵۲. ز سخت گیری دوران چه باک عارف را/ ز قحط سال، هما بینوا نخواهد شد

۵۳. ز یاران كينه هرگز در دل یاران نمي‌ماند / به روی آب جــای قطرۀ باران نمي‌ماند

۵۴. زاهد ار راه به رندي نبرد معذور است / دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند

۵۵. زینت ظاهر چه کار آید دل افسرده را؟ / نقش بر دیوار زندان گر نباشد گو مباش

۵۶. ساده لوحان زود مي‌گيرند رنگ هم‌نشين / صحبت طوطي سخنور مي‌كند آیينه را

۵۷. سرکشان را فکند تیغ مکافات ز پای / شعله را زود نشانند به خاکستر خویش

۵۸. سعدی حجاب نیست، تو آیینه پاک دار / زنــگار خورده چون بنماید جمال دوست؟

۵۹. سفلگان را نزند چرخ چو نیکان بر سنگ / محک سیم و زر از بهر مس و آهن نیست

۶۰. سیری ز مال نیست تهی چشم حرص را / غربال را ز کثرت حاصل چه فایده

۶۱. شـــانه مي‌آید به كار زلف در آشفتگي / آشنایان را در ایّام پریشاني بپرس

۶۲. شاه وگدا به دیدۀ دریادلان یکی است/ پوشیده است پست و بلند زمین در آب

۶۳. صحبت نیکان بدان را چون تواند کرد نیک / تلخی از بادام نتوانست بیرون برد قند

۶۴. عيب پاكان، زود بر مردم هویدا مي‌شود / موی اندر شير خالص زود پيدا مي‌شود

۶۵. غم عشق آمد و غم هاي دگر پاك ببرد / سوزنی باید کز پاي برآرد خاری

۶۶. فریاد می‌دارد رقیب از دست مشـتاقان او / آواز مطرب در سرا زحمت بود بوّاب را

۶۷. فکر شنبه تلخ دارد جمعۀ اطفال را / عشرت امروز بی‌اندیشۀ فردا خوش است

۶۸. قطع امید کرده نخواهم نعیم دهر/ شاخ بریده را نظری بر بهار نیست

۶۹. گردد از دست نوازش پایۀ معنی بلند / مور را شیرین سخن دست سلیمان کرده است

۷۰. گریۀ دائم سیاهی را نبرد از بخت من / زاغ را بسیاری باران نسازد پر سپید

حتما بخوانید

خلاصه شاهنامه به قلم استاد مجتبی مینوی

تفاوت حُسن تعلیل با اسلوب معادله

درباره تفاوت آرایه اسلوب معادله با حسن تعلیل باید گفت آرایه حسن تعلیل، آوردن «علّت تخیّلی» برای یک «موضوع» و اسلوب معادله، آوردن «مثال عینی» برای یک «موضوع» است. حُسن تعلیل در لغت به معنای دلیل و برهان نیکو آوردن است(«حُسن» به معنی خوب و نیکو است و «تعلیل» یعنی علت و دلیل آوردن») و در اصطلاح ادبی آن است که دلیلی هنری(شاعرانه) و غیرواقعی برای امری بیاورند؛ به‌گونه‌ای که این دلیل ادبی قدرت قانع کردن مخاطب را داشته باشد. در حسن تعلیل، دلیلی که شاعر یا نویسنده برای ادعای خود می آورد در حقیقت دلیلی واقعی و عقلانی نیست بلکه دلیلی است بر پایۀ ذوق و احساس شاعرانه.

برای مثال: خـون دل مشتاقان خوردست لـبِ لعلت / سرخ است لبت اينک منكر نتوان بودن

شاعر علّت سرخی لبان معشوق را، خوردن خونِ دلِ مشتاقان می‌داند. (این دلیل، واقعی و عقلانی نیست ولی زیبا و شاعرانه است. اما در اسلوب معادله مثال و دلیل کاملا عقلانی است.)

تهیه و تنظیم: گروه زبان و ادبیات فارسی.
منبع: مجله اینترنتی پارسی گو
درج مطالب مجله اینترنتی پارسی گو با ذکر منبع (www.parsigoo.com) بلامانع است.

به اشتراک بذار:
بیشتر بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *