آرایه های ادبی با مثال!

آرایه های لفظی و معنوی ادب فارسی با مثال!

آرایه های لفظی و معنوی ادب فارسی یا صناعات ادبی در ادبیات فارسی بکار بردن فنونی است که رعایت آن‌ها بر جلوه‌ها و جنبه‌های زیبایی و هنری سخن می‌افزاید.

آرایه های لفظی و معنوی ادب فارسی

مجله اینترنتی پارسی گو: آرایه‌های ادبی یا صناعات ادبی یا صنایع ادبی در ادبیات فارسی بکار بردن فنونی است که رعایت آن‌ها بر جلوه‌ها و جنبه‌های زیبایی و هنری سخن می‌افزاید. صنایع ادبی دو دسته تناسب‌هایی آوایی و معنایی است.

فهرست آرایه های لفظی و معنوی ادب فارسی

۱. آرایه‌های لفظی

واج‌آرایی (نغمهٔ حروف)
سجع
جناس
جناس تام
جناس غیر تام (ناقص)
جناس محرّف
جناس اختلافی یا جناس ناقص به حرف
جناس افزایشی، یک واژه یک حرف بیش از دیگری دارد
یک واژه از ترکیب دو واژه دیگر به دست می‌آید
دو واژه از نظر آوایی یکسان اما از نظر املایی متفاوت‌اند
اختلاف دو واژه در جابه‌جایی حروف است
تخلص

۲. آرایه‌های معنوی

مراعات نظیر و تناسب
تضاد
متناقض‌نما (پارادوکس)
عکس
لف‌ونشر
تلمیح (اشاره)
تضمین
اغراق (مبالغه)
حسن تعلیل
ارسال المثل (ضرب‌المثل)
تمثیل
سؤال و جواب
اسلوب معادله
اسلوب الحکیم
استثنای منقطع
تشبیه
مجاز
استعاره
کنایه
تشخیص (جان‌بخشی به اشیاء)
حس‌آمیزی

آرایه‌های لفظی ادب فارسی با مثال

به آن دسته از آرایه‌های ادبی که از تناسب‌های آوایی و لفظی میان واژه‌ها پدید می‌آید می‌گویند..

واج‌آرایی (نغمهٔ حروف)
نوشتار اصلی: واج آرایی

به تکرار یک واج صامت یا مصوت در یک بیت یا عبارت گفته می‌شود به گونه‌ای که طنین آن در گوش بر جای بماند و باعث پیدایش موسیقی آوایی در آن بخش از سخن شود.

مثال:

شبنم از روی برگ گل برخاست گفت میخواهم افتاب شوم

ذره ذره به اسمان بروم ابر باشم دوباره اب شوم

(واج‌آرایی با تکرار صامت/ب/)

مثال:

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است باد خنک از جانب خوارزم وزان است

(واج‌آرایی با تکرار صامتهای ا/خ/ و /ز/)

این دو حرف به زیبایی، بیانگر فصل خزان هستند.

قابل ذکر است که واج تکرارشونده ممکن است صامت یا مصوت باشد (البته تکرار صامت بارزتر است). برای مثال:

خوابِ نوشینِ بامدادِ رحیل بازدارد پیاده را ز سبیل

که همان‌طور که دیده می‌شود، تکرار مصوت کوتاه «اِ» در مصراع نخست، تکامل‌بخش موسیقی درونیِ شعر است.

مثال:

خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز

مثال:

قیامت قامت و قامت قیامت قیامت می‌کند این قد و قامت

مثال:

بر او راست خم کرد و چپ کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخاست

مثال:

شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمتست چنین شب که دوستان بینی

مثال:

فغان کین لولیان شوخِ شیرینکارِ شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

مثال:

صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود کین گوشه نیست در خورِ خیلِ خیالِ تو

سجع
نوشتار اصلی: سجع

سجع به معنی آوردن کلمات هم وزن و قافیه در یک عبارت یا نوشته یا انشاء است آوردن سجع می‌تواند به بهتر شدن مطلب یا انشاء یا نوشته ما بسیار کمک کند.

ارایه ابی ترصیع
نوشتار اصلی: ترصیع

هر گاه اجزای دو بخش از یک بیت یا عبارت، نظیر به نظیر، هم وزن و در حرف آخر مشترک باشند.البته منظور از حروف آخر حروف اصلی و انتهایی می‌باشد.

مثال:

شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمتست چنین شب که دوستان بینی
ای منّور به تو نجوم جلال وی مقّرر به تو رسوم کمال

در مثال بالا ای و وی، منوّر و مقّرر، نجوم و رسوم و جلال و کمال هم وزن و در حرف آخر یکسان هستند، کلمات تو و به هم عیناً تکرار شده‌اند.

جناس
نوشتار اصلی: جناس

جناس یا همجنس‌سازی، نزدیکی هرچه بیشتر واژه‌ها از نظر لفظی است. آرایه جناس به دو نوع اصلی تقسیم می‌شود: جناس تام و جناس ناقص (که جناس ناقص نیز ۴ نوع است.)

۱. جناس تام

در جناس تام، تمام صامت‌ها و مصوت‌های دو کلمه یکسان هستند، اما معنی آن‌ها با یکدیگر متفاوت است. به عبارتی دیگر، واژگانی که دو بار در یک بیت یا عبارت به کار می‌روند و هر بار معنایی متفاوت از آن‌ها برداشت می‌شود، متجانس‌اند.

مثال:

خرامان بشد سوی آب روان چنان چون شده بازیابد روان

(رَوان در مصراع نخست به معنی جاری و درمصراع دوم به معنی جان و روح است)

مثال:

نه من از روضه رضوان بدر افتادم و بس پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

(بهشت اول به معنی جنت است و بهشت دوم بمعنی واگذاشت از مصدر هلیدن)

مثال:

چراغ روی ترا گشت شمع پروانه مرا ز حال تو با حال خویش پروانه

(پروانه دوم به معنی پروایی نیست هست)

جناس تام دارای فروعی نیز هست، جناس مرکب (یا جناس مَرْفُوّْ) که دو زیر مجموعه نیز دارد: مرکب مَقرون و مرکب مَفروق. همچنین جناس مُلَفَّق نیز از فرعیات جناس مرکب است.

۲. جناس غیر تام (ناقص)

هر گاه دو واژه در یکی از موارد آوایی زیر با هم اختلافی جزئی داشته باشند و در یک بیت یا عبارت به کار روند؛ که انواع آن جناس ناقص، جناس زاید، جناس مذیّل، جناس مرکّب، جناس مفروق، جناس مقرون، جناس متشابه، جناس مطرّف، جناس خط، جناس لفظ و جناس مکرّر هستند که در مرور زمان به دلیل تقسیم‌بندی زیاد در حال کنار گذاشته شدن هستند.

۳. جناس محرّف

اختلاف دو واژه در صداهای کوتاه (اِعراب) جناس ناقص محرف یا جناس ناقص حرکتی می‌باشد:

مثال:

پس طفل کآرزوی ترازوی زر کُنَد نارنج از آن کَنَد که ترازو کُنَد ز پوست

مثال:

زمان خوشدلی دَریاب و دُریاب که دائم در صدف گوهر نباشد

(دریاب اولی با فتحه است و دریاب دومی با ضمه)

۳. جناس اختلافی یا جناس ناقص به حرف

هر گاه دو رکن جناس در یکی از حروف با هم اختلاف داشته باشند به آن جناس اختلافی یا جناس ناقص به حرف می‌گویند.. کمند/سمند.. آزاد/آزار.. زحمت/رحمت..

مثال:

در حلقه گُل و مُل خوش خواند دوش بلبل هات اصبوح هبوا یا ایها السکارا

(گُل و مُل در حرف اول با هم اختلاف دارند)

مثال:

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کین کیمیای هستی قارون کند گدا را

(دستی، مستی و هستی فقط در حرف نخست باهم متفاوتند)

مثال:

جذبات شوقک الجمت بسلاسال الغم و البلا هم عاشقان شکسته‌دل که دهند جان بره ولا

(بلا و ولا در حرف نخست با هم متفاوتند)

۴. جناس افزایشی، یک واژه یک حرف بیش از دیگری دارد

خاص و خلاص، کام و کامل

مثال:

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد

(جان و جهان جناس افزایشی دارند)

مثال:

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد هران دل که نخواهد شادت

(قدم و مقدم جناس افزایشی دارند)

مثال:

تو که فلس ماهی حیرتی چه زنی ز بحرِ وجود دم بنشین چو طاهره دمبدم بشنو خروش نهنگِ لا

(دم و دمبدم جناس افزایشی دارند)

۵. یک واژه از ترکیب دو واژه دیگر به دست می‌آید

مثال:

دل خلوت خاص دلبر آمد دلبر ز کرم به دل برآمد

دو واژه از نظر آوایی یکسان اما از نظر املایی متفاوت‌اند

هر گاه دو رکن جناس در تلفظ و خواندن با یکدیگر یکسان باشند اما در نوشتار با هم متفاوت باشند به آن جناس لفظی می‌گویند.. صبا/سبا.. خوان/خان.. حیاط/حیات.. خیش/خویش.. خار/خوار

۶. اختلاف دو واژه در جابه‌جایی حروف است

بنات، نبات.

تخلص

تَخَلُّص در ادبیات، نام هنری شخصی که نام دیگر دارد. به‌طور مثال: سعدی تخلص است و نام اصلی او (مشرف الدین) بوده‌است، حافظ (خواجه شمس الدین)، نظامی گنجوی (الیاس بن یوسف) و…. تخلص را آرایه می‌نامند زیرا در یک شعر آوردن آن بسیار سخت می‌باشد.

آرایه‌های معنوی ادب فارسی با مثال

به آن دسته از آرایه‌هایی که بر پایه تناسب‌های معنایی واژه‌ها شکل می‌گیرند آرایه معنوی گویند

مراعات نظیر و تناسب
نوشتار اصلی: مراعات نظیر

آوردن حداقل دو واژه در یک بیت یا عبارت که در خارج از آن بیت یا عبارت نیز رابطه‌ای آشنا و خاص میان آن‌ها برقرار باشد مراعات نظیر یا تناسب گویند و بر خلاف نظر عموم تفاوتی بین مراعات نظیر و تناسب وجود ندارد.[۱]

مثال:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

(ابر و باد و مه و خورشید و فلک همگی جز عناصر و پدیده‌های طبیعت هستند)

مثال:

رسم بدعهدی ایام، چو دید ابر بهار گریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد

(ابر بهار، سمن، سنبل و نسرین همه جزو عناصر بهار هستند)

مثال:

گوشم همه بر قول نی و نغمهٔ چنگ است چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

(نی، قول، نغمه و چنگ همه عناصر موسیقی هستند)

تضاد
نوشتار اصلی: تضاد

هر گاه دو واژه با معنای متضاد در یک بیت یا عبارت به کار رود آرایه تضاد پدید می‌آید.

مثال:

در نومیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است

(واژه‌های /نومیدی/ با /امید/ و همچنین واژگان /سیه/ با /سپید/ متضاد و مخالف هستند)

مثال:

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش میباش که نیستی ست سرانجام هر کمال که ست

(واژه‌های هست و نیست با هم متضاد هستند)

مثال:

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

(واژه‌های دوست و دشمنان با هم متضاد هستند)

مثال:

از رخ و زلفت ای صنم روز من است همچو شب وای بروزگار من روز یکی و شام دو

(واژه‌های روز و شب، روز و شام ویک و دو با هم متضادند)

متناقض‌نما (پارادوکس)

هرگاه دو مفهوم متضاد را به هم نسبت دهیم یا آن دو را در یک چیز جمع کنیم، آرایهٔ متناقض‌نما شکل می‌گیرد و معمولاً معنایی عمیق و پرمغز در پسِ آن نهفته‌است.

مثال:

«جامه‌اش شولای عریانی است» (عریانی به شولا نسبت داده شده، اما شولا نوعی جامه است و درواقع ضد عریانی است)

مثال:

جیب‌هایم پُر از خالی است. {در عالَم واقع، جمع شدن پُر و خالی با هم غیرممکن است و همدیگر را نقض می‌کنند}

مثال:

دولت فقر خدایا بر من ارزانی دار کین کرامت سبب حشمت و تمکین من است

(در این شعر حافظ دولت را که به معنی ثروت است در کنار متضادش یعنی فقر آورده‌است)

عکس

هرگاه در یک بیت یا عبارت بین دو مورد (مثل «الف» و «ب»)رابطه‌ای برقرار کنیم و مثلاً بگوییم «الف»، «ب» است یا «الف»، «ب» را آورد و در بخش دیگری از همان بیت یا عبارت بین آن دو مورد همان رابطه را برقرار کرده اما جای آن دو را با هم عوض کنیم آرایه عکس بدست می‌آید.

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

لف‌ونشر

هر گاه دو یا چند جزء از کلام بدون توضیحی در پی هم بیایند (لف) و آن گاه توضیحات مربوط به هر یک در پی هم آورده شوند (نشر)، آرایه لفّ‌ونشر شکل می‌گیرند.

پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت افروختن و سوختن و جامه دریدن

(پروانه از من افروختن را، شمع از من سوختن را، و گل از من جامه دریدن را آموخت)

مثال:

سیب و به و انار به ترتیب لف و نشر دل را و معده را و جگر را مقوی است

مثال:

به روز نبرد آن یل ارجمند به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست یلان را سر و سینه و پا و دست

یعنی: (۱) با شمشیر سر را برید و (۲) با خنجر سینه را درید و (۳) با گرز پا را شکست و (۴) با کمند دست را ببست.

مثال:

هنر خوار شد، جادوی ارجمند نهان راستی، آشکارا گزند

هنر (لف ۱)، جادوی (لف ۲) | راستی (نشر ۱)، گزند (نشر ۲)

تلمیح (اشاره)

هر گاه با شنیدن بیت یا عبارتی به یاد داستان و افسانه، رویدادی تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیثی یا … بیفتیم، بدون آنکه آن موضوع مستقیماً تعریف شده باشد، آن بیت یا عبارت دارای آرایه تلمیح است.

مثال:

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم

مثال الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور (اشاره به داستان آدم و رانده شدن او به خاطر خوردن گندم)

مثال:

لمعات وجهک اشرقت و شعاع طلعتک اعتلی ز چه رو الست بربکم نزنی بزن که بلی بلی

(اشاره به داستان خلقت و «بلی» گفتن خلائق بعد از «الست بربکم» گفتن خداوند)

تضمین

هر گاه شاعر یا نویسنده‌ای، بخشی از نوشته فردی دیگر را در میان اثر خود جای دهد، آن شعر یا نوشته را تضمین نموده‌است. دقت کنید که باید عین نوشته بیاید و اصولاً داخل << …>> بیان می‌شود.

چه خوش گفت فردوسی پاک زاد که رحمت برآن تربت پاک باد
«میازار موری که دانه کش است که جان داردو جان شیرین خوش است»

این دو بیت بخشی از بوستان سعدی است و سعدی بیتی معروف از فردوسی را در میان شعر خود عیناً نقل کرده‌است.

«جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب» که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
زاهد از رندی حافظ نکند فهم چه شد «دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند»

این دو بیت از دیوان حافظ که در آن خواجه از اشعار سعدی تضمین کرده‌است.

اغراق (مبالغه)

هنگامی که شاعر یا نویسنده، صفتی را در فرد یا پدیده‌ای آنچنان برجسته نشان دهد که در عالم واقع امکان دستیابی به آن صفت در آن حد و اندازه وجود نداشته باشد، آرایه اغراق آفریده می‌شود. البته این ادعای غیرممکن باید به گونه‌ای بیان شده باشد که باعث افزایش گیرایی سخن گردد و شعار گونه وغیر واقعی جلوه نکند.

بخواهد هم از تو پدر کین من چو بیند که خاک است بالین من
(اغراق در ممکن نبودن رهایی از انتقام پدر)
شود کوه آهن چو دریای آب اگر بشنود نام افراسیاب

حسن تعلیل

هر گاه شاعر و نویسنده برای موضوعی، دلیلی غیر واقعی و تخیلی، اما دلپذیر و قانع‌کننده ارائه دهد به حسن تعلیل دست می‌یابد.

تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر چهر دلبند

حسن تعلیل: شاعر علت ابر پوش بودن قله دماوند را بخاطر ندیده شدن آن از سوی بشر بیان کرده‌است.

مثال:

تو قلب فسردهٔ زمینی از درد ورم نموده یک چند

حسن تعلیل: علت برآمدگی دماوند اینگونه توجیه شده‌است که «دماوند» قلب زمین تصور شده‌است که درد گرفته و از شدت درد، ورم نموده‌است.

مثال:

خاک بغداد به مرگ خلفا می‌گرید ور نه این شط روان چیست که در بغداد است؟

حسن تعلیل: شاعر علت جاری بودن رود دجله در بغداد را گریستن خاک آن شهر به مرگ خلفا می‌داند و حال آنکه می‌دانیم جاری بودن رود در بغداد امری طبیعی است.

ارسال المثل (ضرب‌المثل)

هر گاه شاعر یا نویسنده درسخن خود از «ضرب‌المثلی» استفاده کند یا بخشی از سخن او آنقدر معروف باشد که به عنوان ضرب‌المثل به کار رود؛ آن بخش از کلام، دارای آرایه ارسال المثل یا به اختصار، مثل است. پس، ارسال المثل عبارت است از: آوردن مطلبی حکیمانه در شعر، که نتیجه آن باعث آرایش کلام و تقویت بنیه سخن می‌شود.[۲]

«مثل» یا «ضرب‌المثل» گفتاری کوتاه و شایع است که معمولاً در قالب بیانی کلیشه‌ای مطرح شده به دلیل ایجاز کلام و غنی بودن مفهوم آن، با استقبال عامه مواجه می‌شود و مردم در گفتگوها، مجادله‌ها و اندرزهایشان از آن استفاده می‌کنند، مانند: «بادآورده را باد می‌برد».

منشأ ایجاد مثل، تودهٔ مردم است. علی اکبر دهخدا دربارهٔ مثل می‌گوید: «پدران ما، مثل را یکی از اقسام بیست و چهارگانه ادب شمرده‌اند و همانند دیگر قسمت‌ها به آن اهمیت داده‌اند. پدران ما کمتر فکری است که نکرده و کمتر اندیشه‌ای است که در عبارتی کوتاه و رسا در دسترس همه نگذاشته باشند، گویا از قدیم ایرانیان به حکمت و مثل مشهور بوده‌اند.»[۳]

گاه آوردن یک مَثَل در نظم و نثر یا خطابه و سخنرانی، اثرش در پروراندن مقصود و جلب توجه خواننده و شنونده، بیش از چندین بیت منظوم و چند صفحه مقاله و رساله باشد.[۴]

بی‌گمان دیوار طبع پست خاک‌آلود ماست گر بود کوتاه‌تر دیواری از دیوار ما
آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بُوَد در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست
آنکس که بدم گفت بدی سیرت اوست وانکس که مرا گفت نکو خود نیکوست
حال متکلم از زبانش پیداست از کوزه همان برون تراود که در اوست
چون نیک نظر کرد پر خویش بر ان دید گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست
تو نیکی می‌کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز

همهٔ بیت اخیر، ضرب‌المثل شده‌است

تمثیل

هر گاه برای تاًیید یا روشن شدن مطلبی (معمولاً پیچیده) آن را به موضوعی ساده‌تر تشبیه کنیم یا برای اثبات موضوعی نمونه‌ای بیاوریم آرایه تمثیل را به کار گرفته‌ایم.

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

(حافظ خطاب به زاهدان و واعظان می‌گوید که من اگر خوب یا بد هستم ربطی به شما ندارد و شما همان بهتر که مراقب اعمال خود باشید، همچنان که هر کسی هنگام درو آنچه را که خود کاشته‌است برداشت می‌کند. شاعر برای درستی گفته خود در مصراع نخست، در مصراع دوم موضوعی ساده را که درستی آن بر همه آشکار است به عنوان نمونه‌ای برای ان ذکر می‌کند)

سؤال و جواب

سؤال و جواب یا مناظره یا پرسش و پاسخ یا گفتگو یا مراجعه؛ آن است که متکلم آنچه را که بین دو کس واقع شده، در شعر به‌صورت پرسش و پاسخ یا پیغام و جواب به لفظی بلیغ و با اسلوبی لطیف بیان کند،[۵] و تمام شعر مبتنی بر پرسش و پاسخ یا گفتگو باشد.[۶] به عبارتی دیگر، در اصطلاح ادبی، شعر یا نثری است که در آن دو چیز یا دو کس در مقابل هم قرار می‌گیرند و بر سر موضوعی با هم به بحث و گفتگو می‌پردازند تا سرانجام یکی بر دیگری غالب آید و نتیجهٔ دلخواه و از پیش معلوم، حاصل شود.

در این نوع شعر معمولاً، در مصرع یا بیت اول سؤال به میان می‌آید و در مصرع یا بیت دوم جواب آن داده می‌شود و شکلی از گفتگو را ایجاد می‌کند و مخاطب را در جواب شعری و لذت هنری شعر سهیم می‌کند. نمونه‌های این صنعت از نخستین برهه‌های پیدایش ادبیات فارسی وجود دارد. مانند: «گفتگوی زاغ سیاه و باز » در دیوان عنصری و سؤال و جواب‌های عاشقان و معشوقان، اشیاء و آدم‌ها، آدم‌ها با آفریده‌های ذهنی؛ نمونه‌های موفق سؤال و جواب را در شعر حافظ، مولانا، نظامی گنجوی، پروین اعتصامی و دیگر شاعران و نویسندگان بزرگ می‌توان دید.[۷]

در این طرز سخن، کلماتی که بیان‌گر سؤال و جواب هستند به‌کار می‌رود مانند: گفتم، گفتا.[۸] «مناظرهٔ خسرو با فرهاد» در مثنوی خسرو و شیرین نظامی گنجوی، نمونه‌ای از این آرایه است:

نخستین بار گفتش کز کجایی بگفت از دار ملک آشنایی

نمونه‌ای از پروین اعتصامی:

محتسب مستی به ره دیده و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان می‌روی گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست

سؤال و جواب مرهون عوامل دیگری هم هست؛ از جمله: اسلوب حکیم (به این معنا که شنونده، سخن یا پاسخ گوینده را به معنی دیگر حمل کند. این تبدیل و تغییر معنا را در اصطلاح اسلوب حکیم می‌گویند)، حسن تعلیل، تشبیه و جناس.[۹]

اسلوب معادله

هرگاه شاعر بیتی بسراید که با عوض کردن جای مصراع اول و مصراع دوم خللی در مفهوم بیت ایجاد نشود و بیت دوم مصداقی برای بیت اول باشد، به آن آرایهٔ اسلوب معادله گویند. صائب تبریزی از جمله شاعرانی است که اسلوب معادله را به عنوان یک عنصر اصلی در اشعار خویش قرار داده‌است. (شاعر در مصراعی سخن می‌گوید و برای اثبات سخن خود از مثل استفاده می‌کند)

مثال:

دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست /// جای چشم، ابرو نگیرد، گرچه او بالاتر است

مثال:

عیب پاکان زود بر مردم هویدا می‌شود /// موی اندر شیر خالص زود پیدا می‌شود

مثال:

پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست /// شمع را فانوس از پروانه می‌سازد جدا

مثال:

محرم این هوش جز بی هوش نیست /// مر زبان را مشتری جز گوش نیست

مثال:

پیشانی عفو تو را پرچین نسازد جرم ما /// آیینه کی برهم خورد از زشتی تمثال‌ها

مثال:

ای دوست دزد حاجب و درمان نمی‌شود /// گرگ سیه روز سگ چوپان نمی‌شود

اسلوب الحکیم

در اصطلاح آن است شاعر جمله‌ای آورد که حمل بر بیش از یک پاسخ شود و پاسخ بر خلاف انتظار باشد.

مثال:

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من /// از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

استثنای منقطع

حکمی راکه هیچ ربطی به هم ندارد مورد استثنا قرار دادن، همچنین در این صنعت از حروف استثناء استفاده می‌شود.

مثال:

بخشکید سرچشمه‌های قدیم /// نماند آب جز آب چشم یتیم (سعدی)

مثال:

ابا تاج و با گنج نادیده رنج /// مگر زلفشان دیده رنج شکنج (فردوسی)

تشبیه

یعنی مانند کردن چیزی به چیز دیگر که به جهت داشتن صفت یا صفاتی با هم مشترک باشند.

هر تشبیه دارای چهار رکن یا پایه است:

مشبه: کلمه‌ای که آن را به کلمه‌ای دیگر تشبیه می‌کنیم.
مشبه به: کلمه‌ای که کلمهٔ دیگر به آن تشبیه می‌شود.
وجه شبه: صفت یا ویژگی مشترک بین مشبه و مشبه به می‌باشد. (دلیل شباهت)
ادات تشبیه: کلمات یا واژه‌هایی هستند که نشان دهندهٔ پیوند شباهت می‌باشند و عبارتنداز: همچون، چون، مثل، مانند، به سان، شبیه، نظیر، همانند، به کردار و ….

مثال: علی مانند شیر شجاع است. به ترتیب: مشبه (علی)؛ ادات تشبیه (مانند)؛ مشبه به (شیر)؛ وجه شبه (شجاع) اگر تشبیهی ادات تشبیه داشته باشد تشبیه را مرسل می‌گویند.

اضافه تشبیهی:هرگاه در تشبیه، یکی از طرفین تشبیه (مشبه یا مشبه به) به دیگری اضافه (مضاف واقع شود) شود. به آن «اضافهٔ تشبیهی» می‌گویند. مثال: آفتاب نظر بپرورند. آفتاب نظر یک ترکیب اضافی است که درواقع دو رکن اول و دوم یک تشبیه بوده‌اند.

مجاز

به کار رفتن واژه‌ای به جای واژه دیگر مجاز نام دارد. هیچ‌گاه چنین امری ممکن نیست مگرآن که میان آن دو واژه در خارج از کلام رابطه‌ای بر قرار باشد. برای مثال: آن قدر گرسنه‌ام که می‌توانم تمام ظرف را بخورم. تمام ظرف را بخورم مجاز از محتویات درون ظرف و رابطه‌ای میان دو واژه‌ای ظرف و غذا در این عبارت است.

ماه دشت لاله‌ها را روشن کرده‌است (ماه: مجاز از نور ماه است)

استعاره

هر گاه واژه‌ای به دلیل شباهتی که با واژه دیگر دارد به جای آن به کار رود استعاره پدید می‌آید. (همچنین بیان امری نا شناخته بر حسب امر شناخته شده) در واقع استعاره نوعی از تشبیه است که یکی از دو طرف تشبیه در آن ذکر نشده باشد (یا مشبه یا مشبه به ذکر نشده باشد)

بر کشته‌های ما جز باران رحمت خود مبار. (کشته‌ها به کسر «ک») در این عبارت رحمت خدا به باران مانند شده‌است. روشن است که در این عبارت، منظور از کشته‌ها معنایی لفظی آن نیست بلکه مقصود اعمال بندگان است.

مثال: هرچه خواهی در سوادش رنج برد تیغ صرصر خواهش حالی سترد—-> تیغ صرصر استعاره از باد استعاره از واژهٔ عاریه آمده‌است بمعنی عاریه گرفتن ویژگی از کسی یا چیزی برای دیگری

استعاره خود دو نوع دارد: استعاره مکنیه_ استعاره مصرح

استعاره مکنیه: این نوع استعاره به نوعی از تشبیه گفته می‌شود که در آن مشبه به حذف شده باشد.

استعاره مصرح: این نوع استعاره به نوعی از تشبیه گویند که در آن مشبه محذوف باشد.

اضافه استعاری: در تشبیه، هم مشبه وجود دارد و هم مشبه به ولی اگر یکی از اینها غایب باشد! و به جایش لوازم یا ویژگی اش را ببینیم که به صورت اضافی آمده‌است، اضافه استعاری می‌نامیم. هم چنین در اضافه استعاری «مضاف» در معنی حقیقی خود بکار نمی‌رود و ما «مضاف الیه» را به چیزی تشبیه می‌کنیم که دارای جزء یا اندامی است ولی چنین جزء و اندام که «مضاف» است برای «مضاف الیه» یک واقعیت نیست بلکه یک تصور و فرض است. مثال: دامن شب-رقص مرگ-دل شب

کنایه

به جملات زیر توجه کنید تنها همان رتبه‌های بالا را وعده بگیر و مابقی را نقداً خط بکش با حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی بر سرم بریزم؟ در جمله‌های بالا دو عبارت مشخص شده دارای دو معنی نزدیک و دور هستند اما معنی دور آن‌ها مورد نظر است. خط بکش در اصطلاح یعنی نادیده بگیر و چه خاکی به سرم بریزم یعنی چه کار باید بکنم در جمله‌های ذکر شده این معانی دور مورد نظر است و معانی نزدیک و واقعی مقصود نویسنده را نمی‌رساند و به این کار برد کنایه می‌گویند[۱۰] مثال: هنوزم از دهانت بوی شیر می‌آید: بوی شیر کنایه از خردسال بودن هست

تشخیص (جان‌بخشی به اشیاء)

هر گاه صفات انسان یا یک جاندار را به یک جسم بی جان ربط بدهیم از آرایهٔ تشخیص استفاده کرده‌ایم مثال: این کتاب من را به خواندنش دعوت می‌کند، دیوارهای زندان پرواز می‌کردند

حس‌آمیزی

آمیختن دو یا چند حس را در متن و… را حس آمیزی می‌گویند. هر گاه موضوعی را که مربوط به یکی از حواس است. به چیزی نسبت دهیم که با آن حس قابل احساس نباشد، آرایه حس آمیزی آفریده می‌شود که در زبان روزمره نیز کم کاربرد نیست.

طعم پیروزی را چشید…

در این عبارت «مزه» که مربوط به حس چشایی است به پیروزی نسبت داده شده‌است. اما پیروزی با حس چشایی قابل احساس نیست.

حقیقت تلخ است.

در این عبارت {تلخی} که مربوط به حس چشایی است به حقیقت نسبت داده شده‌است. اما حقیقت با حس چشایی قابل احساس نیست.

آمیختن دو یا چند حس را در متن و… را حس آمیزی می‌گویند. (این توضیح در کتاب ادبیات پایه دهم آمده‌است)

منابع:

گرکانی، محمدحسین (شمس العلماء)؛ ابدع البدایع (به اهتمام حسین جعفری)، تبریز، احرار، ۱۳۷۷، چاپ اول، ص ۴۱.
دهخدا، علی اکبر؛ گزیده و شرح امثال و حکم دهخدا (جلد اول)، (به کوشش فرج‌الله شریفی گلپایگانی)، ۱۳۷۶، تهران، هیرمند، چاپ اول
همایی، جلال الدین؛ فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، ۱۳۳۴، دانشگاه سپاهیان انقلاب.
پاکرو، فاطمه؛ و کمالی اصل، شیوا؛ زیباشناسی شعر فارسی، تهران، روزگار، ۱۳۸۳، چ اول، ص ۹۲
محمدی، محمدحسین؛ بلاغت، تهران، زوار، ۱۳۸۷، چ اول، ص ۱۷۴
محبتی، مهدی؛ بدیع نو، تهران، سخن، ۱۳۸۰، چ اول، صص ۸۵–۸۶
اسفندیارپور، هوشمند؛ عروسان سخن، تهران، فردوس، ۱۳۸۴، چ اول، ص ۲۴۰
وحیدیان کامیار، تقی؛ بدیع از دیدگاه زیبایی‌شناختی، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، ۱۳۸۳، چ اول، صص ۱۵۶–۱۵۷
کتاب ادبیات ۲ متوسطه
بیان در شعر فارسی، دکتر بهروز ثروتیان، انتشارات برگ، چاپ اوّل، تهران، ۱۳۶۹
راهنمای آموزش زبان فارسی، دکتر حسن ذوالفقاری و محمد غلام
فنون بلاغت و صناعات ادبی، علامه جلال‌الدین همایی، نشر هما، ویرایش اوّل، چاپ سی‌ویکم، شابک: ۹۷۸۹۶۴۶۱۷۱۰۶۰آرایه‌های ادبی (قالب‌های شعر، بیان و بدیع)، کتاب سال سوم آموزش متوسطه، شاخه نظری (رشته ادبیات و علوم انسانی)، مؤلف: دکتر روح‌الله هادی – لینک کتاب
کتاب ادبیات پایه دهم

گردآوری و تنظیم: پارسی گو
منبع: ویکی پدیا

به اشتراک بذار:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *