نماد سایت پارسی گو

کتاب نخوانید؛ چیزی نمی شود!

کتاب

کتاب

کتاب و کتابخوانی، آنقدر اهمیت دارد که بشود ادعا کرد فرهنگ یک جامعه به آن بستگی دارد! اگر کتابخوان باشیم، فرهنگمان رشد می کند و اگر کتاب و مطالعه برایمان کم اهمیت باشد هم تکلیفمان مشخص است.

۱: تصاویر ماندگار از کتاب و کتابدوستی در زلزله کرمانشاه

این روزها حواس و دل مردم پیش زلزله زده های کرمانشاه است و انواع عکس های دل ریش کننده دست به دست می شود البته لابه لای این عکس ها نور امید هم می توان پیدا کرد.

تولد دو نوزاد در بیمارستان صحرایی یعنی زندگی و زندگی چه بخواهیم چه نه ،راه خودش را می رود و ما می مانیم که چطور باید بیشتر بیاموزیم تا کمتر آسیب ببینیم.

عکسی دست به دست شد که حس خوب زندگی داشت و آن تصویر زنی بود که از میان وسایل زیر آوار مانده اش کتاب هایش را بیرون کشیده بود.

کسی گفت باید به او جایزه ترویج کتاب را بدهند بیراه نگفته است ما در حالت عادی هم وقعی و ارجی به حضور کتاب نمی نهیم وای به حال درون بحران پس از زلزله و این گونه به کتاب دل دادن.

مناسبت این روزها هفته کتاب است. وقتی مناسبتی را در تقویم جای می دهیم می خواهیم تلنگری باشد برای ارجاع و برگشتن دوباره سمت آن موضوع سالهاست همه می گویند سرانه مطالعه ایرانی ها کم است و حتی به یکی دو دقیقه هم رساندند که ما احساس خطر کنیم و نکردیم.

طبق آمار سازمان ملی جوانان درباره کتابخوانی، ۷۶ درصد از جوانان روزانه کمتر از ۳۰ دقیقه مطالعه می کنند این در حالیست که بر اساس آمار سازمان اسناد ملی ایران، ژاپن در رده اول مطالعه جهان قرار دارد که میانگین مطالعه آن به طور متوسط ۹۰ دقیقه در روز است. این میزان در کشورهای در حال توسعه ای مانند ترکیه و مالزی به ۵۵ دقیقه می رسد.

این که مدام بخواهیم خودمان را با دیگران مقایسه کنیم بیشتر از آن که محرکی باشد برای بهبود اوضاع ، وخامت حالمان را نشان می دهد و شبیه به مریضی که می فهمد عمق رشد بیماری اش چه قدر است و تسلیم می شود مانده ایم تا چه پیش آید.

همه می دانیم حال و روز سرانه مطالعه در کشور چه طور است و نیازی به اثبات ندارد فقط نیاز مبرم به نسخه ای درمان گر داریم نه مسکن و زودگذر مثل رایگان کردن هزینه ثبت نام در هفته کتابخوانی

بچه که بودیم ما را با افعال معکوس وادار می کردند که آنی باشیم که بزرگ تر ها می خواهند و ما با شعف وصف ناپذیری آن کار را انجام می دادیم و نمی دانستیم که اتفاقا همین را از ما می خواهند.

سالهاست که می گویند کتاب بخوانید بگذاریم یک بار هم از راه آزمون و خطا این راه را برویم که :لطفا کتاب نخوانید.

البته سیاست دولت های قبلی و فعلی در مسیر روان سازی کتاب خوانی نیست و بیشتر به دنبال حذف بار مالی بر دوش دولت پیش رفته است و توزیع بن کتاب هم هدف مند نبوده و به دست اهلش نمی رسد و بیشتر حلقه اطراف مدیران کتابخانه شان با رنگ مبل ست می شود.

در نظرسنجی که چند وقت پیش انجام شد، ۱۳هزار و ۳۹۵ نفر شرکت کردند و نتیجه این شد: تنبلی افراد: ۴۶.۵۴ درصد؛ گرانی کتاب‌ها: ۲۲.۹۳ درصد؛ ممیزی آثار: ۲۱.۴۹ درصد؛ کیفیت پایین آثار: ۹.۵۹ درصد.

این که اولین گزینه راه در رو را گرانی کتاب می دانیم امری است که همه می پذیرند اما اگر آمار مصرف و قیمت فست فودها را بگذاریم در کنار این آمار تنبلی بیشتر خودش را نشان می دهد.

در این که دولت می بایست با یارانه جهش مطالعه را ایجاد کند منوط به کیفیت کتاب ها هم هست که به دلیل چرخه ی معیوب عرضه و تقاضا بخش عمده ای از بازار کتاب را کتبی پر کرده اند که یک بار مصرف و جنبه مالی اش چربش دارد بر کیفیت محتوایی و بخش کمی هم جریان دیده شدن است که افراد دل نوشته ها و گردآوری ها را به اسم تالیف راهی چرخه چاپ می کنند و فاجعه تا جایی است که عده ای کتابی که نوشته اند را به اسم دیگری در عوض پول چاپ می کنند یا یک عده ای منتظرند کتابی ترجمه شود و دو ماه بعد با تغییر چند کلمه توسط ناشری دیگر چاپ می شود.

این مسیر باعث عدم ثبات کیفی در حوزه نشر شده است و از سویی دیگر نظام آموزشی ما با روش حفظ کردن و نمره دادن باعث شده قدرت تحلیل و تجزیه در سطح نازلی قرار گیرد و این باعث فاصله گرفتن افراد از مطالعه کتب غیر درسی می شود.

نظام تربیتی ما با تحکم و جبری رفتار کردنش در نوجوانی و جوان سالی باعث تقویت حس سرکش شده و افعال معکوس خوانده می شود. یک هفته می گویم کتاب بخوانید و خود مدیران به بهانه آن یک هفته هم عموما کتاب نمی خوانند.

مدیرانی که کتاب نمی خوانند دلشان پی اهمیت کتاب نیست و نمی دانند آن هایی که دغدغه شان کتاب است چه رنجی را متحمل می شوند تا کتب مرجع و گران را تهیه کنند واز قدیم گفته اند خرما خورده منع رطب چون کند و مدیرانی که نمی دانند مزه صفحات کتاب تازه منتشر شده چه عطری دارد قطعا در برنامه ریزی سعی بر حذف بار مالی حوزه کتاب از اعتبارات سالانه خود دارند.

این روزها چاپخانه ها استارت چاپ سررسید ها را می زنند تا دم عید مدیران و بانک ها و شرکت ها بهانه برای کادو دادن داشته باشند و نمی دانند سررسید با داشتن گوشی های همراه دیگر آن کاربرد ده سال پیش را ندارد و چند ماه بعد به قیمت بسیارکمی برای جزوه نویسی جلوی در دانشگاه فروخته می شود.

چه اشکال دارد مدیران به جای سر رسید کتابی را حمایت چاپ کنند و نام حوزه مدیریتی شان ذیل عنوان حامی و تهیه کننده بیاید.

می شود انبوهی کتاب قصه خوب برای کودکان خرید و توزیع کرد تا لذت خواندن و کشف در کودکان نهادینه شود.

شاید لازم است برای مدیران هم افعال معکوس به کار ببریم شاید افاقه کند:لطفا به جای سر رسید کتاب نخرید تا مردم مطالعه نکنند.

۲: کتاب نخوانیم؛ چون کارهای مهمتری داریم

در رابطه با این موضوع، وبلاگ نویس دیگری نیز در همخونه نوشت:

سکانس اول
توی فرودگاه نشسته ام. یک ایرانی آن ور چیپس می خورد، ایرانی دیگر انگشت دستش را تا میانه در گوش خود فرو کرده و با تکانه ی زیاد در حال تکان دادن است
ایرانی دیگر که خودم باشم، آهنگ گوش میکنم
و…

آن ور سالن اما یک توریست خارجی که کمه کم ۸۵ سال سن دارد، پاهایش را – بدون اینکه کفش هایش را در آورده باشد- روی چمدانش گذاشته و سخت مشغول مطالعه است چنان که هیچ چیز جلب توجه کنی، توجه او را جلب نمی کند.
خب با این سن کتاب بخواند که چه شود؟
این اولین سوال یک ایرانی که خودم باشم
خب مگر کتاب بخوانی منفعت و مالی می بری؟
اینم دومین سوال یک ایرانی که خودم باشم

سکانس دوم
توی رستورانی نشسته ام در همان شهر
یک گروه توریستی فرانسوی وارد می شوند، همه سالمند
با بگو و بخند شام میل می کنند و بعد سرحال تر از من به هتلشان برمی گردند
اما پیرمرد و پیرزن ایرانی که پدر و مادر خودم باشند، اولا از بس خودشان را صرف فرزندانی چون من کرده اند، هزار جور درد و بیماری گرفته اند و ثانیا وقتی می گویی مادر جان فلان کار را یاد بگیر، رانندگی یاد بگیر، می گویند از ما گذشته
پیر شدیم
در حالی که تازه در آستانه پختگی و بلوغ کامل فکری هستند
ارتباط این دو سکانس چیزی جز همان کتاب هایی که آنها می خوانند و ما نمی خوانیم نیست
طیاره ای که آنها می سازند و ما نمی توانیم فرقش در همین کتاب خواندن ها و دانستن ها و میل به شکوفا شدن ها و شکوفا کردن هاست
پیشرفتی که آب در دهان امثال من و هم سن و سالانم می اندازد که برویم آنجا زندگی کنیم و همین دانش اندکی را هم که داریم در خدمت آنها بگذاریم مگر اینکه گوشه چشمی به ما داشته باشند و چشم انعام ز انعامی چند داشته باشیم هم حاصل همین کتاب خواندن های آنها و نخواندن های ماست ولو با تاثیر غیر مستقیم

کتاب نخوانیم
کارهای مهمتری داریم
سرک کشیدن به کار این و آن و مسخره کردن آنها
چک کردن مداوم اینستاگرام و لایک کردن چرند و پرندیات
حرف های بی سر و ته
و …

خیلی کارهای دیگر
جالب این است که توجیه مان هم این است که وقت نداریم اما گیم آو ترونز را در سه روز می بینیم!
چه کاری است آخر؟
نخوانیم این کتاب – دشمن دروغگو – را

پ.ن: دوستان، همه این حرف ها نیشی بود بر خودم
خدای ناکرده به کسی جسارت نکردم

گردآوری و تنظیم: پارسی گو
منابع: ۱- عصر ایران (روح الله صالحی) ۲- همخونه (سپیده)

خروج از نسخه موبایل